یه روز خوب

ساخت وبلاگ
واسه اولین بار بود
تا حالا تجربه ش رو نداشتم
توی خونه منتظرم بود
از پله ها که پایین رفتم ، وسط راه دستمو گرفت
داد زد خاله بیا ، عروست اومده ببینیش
از خجالت آب شدم
صابخونه بود
یه خانوم تقریبا مسن ، خوشرو و با لهجه ی شیرازی
بهم دست داد ، خوب نگام کرد اسممو پرسید
بعدم گفت بشینین ازتون پذیرایی کنم
حسین کنارم نشست
همش دستش رو پام بود ، دستش دور گردنم بود
شیرین و عاشقانه نگام میکرد
اولین باری بود که منو با اسم واقعیم ، با شخصیت واقعیم ، با نسبت واقعیم ! به یکی معرفی میکرد
حس خوبی بود
خیلی خجالت می کشیدم
خانومه همه چی رو می دونست
داشتم آب می شدم
حسین گفت خاله این امید منه ، همه ی زندگی منه
منم که همیشه اشکم سر مشکمه ! خیلی جلو خودمو گرفتم که باز نزنم زیر گریه !
خانومه داشت میرفت سرکار
انقدر هول کرده بودم که فراموش کردم حتی اسمشو بپرسم
تشکر کردم به خاطر اینکه لونه ی کوچیکشو با ما قسمت کرده ، اما کلی خجالت کشیدم ...
گفت هروقت دوست داشتی بیا پیشم
حسینو ولش کن ، خودمون دوتایی رو عشق است !
خیلی بامزه و مهربون بود ....
خیلی صمیمی ...
یکمم حرفای خصوصی زد خندیدیم ولی من سرخ شده بودم از خجالت ...
بعدشم رفت
ما رو تنها گذاشت
حس تازه عروسا رو داشتم !
خیلی مسخره س میدونم ...
آره شایدم من همونی هستم که شما الان دارین بهش فکر میکنین
یه عقده ای !!!
.
.
.

http://muharram92.com
تی شرت محرم

کهکشان عشق...
ما را در سایت کهکشان عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamran kahkashaneshgh بازدید : 255 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1392 ساعت: 12:07